گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
باب دویم در بیان صفاتیست که از حقتعالی نفی باید کرد و در آن چند مبحث است








مبحث اول آنست که او یگانه است
و شریکی ندارد نه در خداوندي و نه در خلق اشیاء چنانچه مجوس بیزدان و اهرمن و نور و ظلمت قائل شدهاند و نه در استحقاق
عبادت و پرستیدن چنانکه کفار مکه بتها را شریک کرده بودند با خدا و پرستیدن و سجده کردن و این مطلب باخبار جمیع انبیاء و
ضرورت جمیع ادیان حقه ثابت 11 شده است و ببدیهه عقل معلوم است که نظام عالم وجود و انتظام احوال آن
بدون وحدت الهی میسر نمیشود هرگاه تعدد دو کدخدا در خانهاي و دو حاکم در شهري و دو پادشاه در مملکتی باعث اختلال
اوضاع آنها گردد چون تواند بود که احوال آسمانها و زمین و کارخانه ایجاد باین وسعت بدو اله منتظم تواند شد بلکه باندك تأملی
معلوم میشود که جمیع عالم باعتبار ارتباط ان باجزاء یکدیگر بمنزله یک شخص است و همچنانکه عقل تجویز نمیکند که دو نفس
متعلق بیک بدن باشد تجویز نمیکند که دو اله مدبر عالم باشد- محقق دوانی گفته است که اگر کسی دیده تبصر و اعتبار بگشاید و
گرد سر و پاي عالم برآید از مفتتح آنکه عالم روحانات است تا آنکه منتهاي عالم جسمانیاتست همه را یک سلسله مشبک منتظم
بیند بعضی در بعضی فرو رفته و هر یک بتالی خود مرتبط چنانچه پنداري یک خانه است و بر اصحاب بصیرة نافذه مخفی نیست که
مثل این ارتباط و التیام جز بوحدت صانع صورت انتظام نپذیرد چنانچه از ملاحظه صناع متعدده متبصر تیزهوش را این معنی
منکشف گردد که با وجود آنکه بحقیقت موجد همه یکی است چه نزد محققان اهل دانش و بینش مقرر است که مؤثر حقیقی در
صفحه 15 از 214
همه اشیا جز واحد احد نیست بواسطه آنکه مصور صور مختلف است بسی منافرت و مناکرت میان مصنوعات ایشان ظاهر میگردد و
از ملاحظه این معنی و اخوات آن متفطن هوشمند را معلوم گردد که این چنین وحدت و انتظام که در اجزاء عالم واقع است جز
بوحدت صانع آن نمیتواند بود چنانچه مضمون آیه کریمه لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَۀٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَ دَتا مبنی از آنست و اهل اعتبار را ادنی
تنبیهی کافیست که إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ تمام شد سخن محقق دوانی و از
تحقیقات سابقه معلوم شد که همچنانچه وجود صانع بدیهی و فطرتیست وحدت او نیز بدیهی و فطرتی است و همگی رو بیک اله
دارند و مقیم یک درگاهند و اتفاق عقول مستقیم بر این معنی واقع است و اکثر ثنویه نیز مبدأ اصلی را یکی میدانند و میگویند که
نور و یزدان قدیم است و ظلمت و اهرمن از او بهمرسیده حادث است و قلیلی از ایشان بظاهر اظهار قدم هر دو میکنند و در باطن
اگر اندك تأملی کنند اذعان بوحدت میکنند و ترهات واهیه ایشان را هر جاهلی بشنود بطلان آنها را بالبدیهه میداند و ذکر آنها
موجب تطویل کلام است و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده که اگر خداي دیگر میبود بایست کتابها و رسولان او نیز نزد
ما آید و این برهانیست قاطع زیرا که واجب الوجود باید قادر بر کمال و فیاض مطلق باشد هرگاه یک خدا صد و بیست و چهار
هزار پیغمبر براي معرفت و عبادت خود بفرستد و خلق را هدایت کند که اگر العیاذ باللّه خداي دیگر میبود او نیز باید پیغمبري براي
شناسانیدن 12 خود و عبادت خود بفرستد پس یا قادر نیست و عاجز است یا حکیم نیست و بخیل و جاهل است و
هیچیک از این صفات بر واجب الوجود روا نیست و بر این مطلب دلایل بسیار است و این رساله گنجایش ذکر آنها را ندارد و اما
اینکه بتها که جمادي چندند و نفع و ضرري از ایشان متصور نیست یا مخلوقی چند که مقهور و مغلوب قادر مطلقاند مستحق عبادت
نیستند از آن واضح تر است که احتیاج به بیان داشته باشد و نفی آن ضروري دین اسلام است.
مبحث دویم آنکه حقتعالی مرکب نیست
و جسم و جوهر و عرض نیست و او را مکانی و جهتی نیست باید دانست که موجود یا مرکب است یا بسیط و مرکب آنست که
اجزا داشته باشد در خارج مانند آدمی که مرکبست از اعضاء و اخلاط بدنی و عناصر اربعه یا در ذهن مانند جنس و فصل- و بسیط
آنست که جزوي نداشته باشد و حقتعالی بسیط مطلق است و او را جزوي نیست زیرا که اگر جزو داشته باشد محتاج بآن جزو
خواهد بود در وجود و ممکن خواهد بود و جوهر نیست زیرا که جوهر از اقسام ممکن است و او واجب الوجود بالذاتست و عرض
نیست مانند سفیدي و سیاهی زیرا که عرض محتاج است بمحل و هر محتاجی ممکن است و جسم نیست زیرا که جسم مرکب است
از اجزا و مرکب محتاج است باجزاء و در مکان و جهت نیست زیرا که هر چه در مکان و جهت است یا جسم است یا در جسم
حلول کرده است و خدا منزه است از هر دو و حرکت و انتقال از مکانی بمکانی یا از محلی بمحلی بر او محال است زیرا که اینها از
لوازم جسم و جسمانیست.
مبحث سیم آنکه صانع عالم مثل ندارد
چنانچه فرموده است لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ و شبیه و نظیري ندارد که در حقیقت ذات و کنه صفات با او شریک باشد
و ضدي ندارد که با او معارضه تواند کرد و در آفریدن اشیاء معینی و یاري نداشته و اعتقادي که بعضی از غلات دارند که حقتعالی
رسول و ائمه هدي را آفرید و خلق عالم را بایشان واگذاشت کفر است و خلق همه چیز بغیر از افعال بندگان او است
مبحث چهارم آنست که صانع عالم دیدنی نیست
و بدیده سر ادراك نتواند کرد نه در دنیا و نه در آخرت و این ضروري دین شیعه است و آیات و احادیث بسیار بر این معنی وارد
صفحه 16 از 214
شده است آنچه توهم میکنند بر خلاف این وارد شده است مؤولست بادراك بدیده دل چنانکه حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام
فرمود نه بیند او را دیدهها بمشاهده دیدن و لیکن دیده است او را دلها بحقیقتهاي ایمان و بباید دانست که کنه ذات و صفات کمالیه
خداي عالم را بغیر او کسی نمیداند و پیغمبر آخر الزمان که اشرف مکونات است و افضل 13 عارفانست اقرار بعجز
یعنی نشناختهایم ترا چنانکه سزاوار شناختن تست و حقتعالی فرموده است که وَ « ما عرفناك حق معرفتک » نموده و فرموده است که
ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ یعنی اندازه نکردهاند خدا را و تعظیم او نکردهاند چنانکه سزاوار او است و فرموده است لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ
هُوَ یُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ یعنی ادراك نکند او را دیدهها و او ادراك میکند دیدهها را در احادیث وارد شده است که
یعنی دیده دلها ادراك کنه او را نمیکند چه جاي دیده سر ایضا بسایر حواس ظاهره ادراك او نتوان کرد یعنی شنیدن و بوئیدن و
لمس کردن و چشیدن بحواس باطنه نیز ادراك او نتوان کرد مانند وهم و خیال.
مبحث پنجم آنست که جناب مقدس الهی محل حوادث نیست
که احوال مختلفه بر او وارد میشود مانند سهو و نسیان و خواب و دلتنگی و ماندگی و لذت و الم و درد و بیماري و جوانی و پیري و
لذت خوردن و آشامیدن و جماع کردن و محل هیچ مقوله از مقولات عرض نیست زیرا که اتصاف باین عوارض همه دلیل عجز و
نقص و احتیاج است و حقتعالی از عجز و نقص و احتیاج مبرّاست و مجمل سخن در این باب آنست که آنچه از صفات کمالیه الهی
است حادث نتواند بود و از او منفک نتواند شد مانند علم و قدرت زیرا که اگر اینها حادث باشد حقتعالی پیش از عروض این
صفات ناقص و عاجز و جاهل خواهد بود و اگر از او منفک شوند بعد از آن ناقص خواهد بود و در هیچ حال نقص بر او روا نیست
و اگر آنچه حادث میشود و صفت نقص باشد عروض از محال خواهد بود و آنچه از صفات ذات نیست و صفت فعل است حادث
میتواند بود مانند خالق و رازق و محیی و ممیت زیرا که در ازل حقتعالی خالق نبوده و الا باید که عالم قدیم باشد و خلق الهی
همیشه بوده باشد و این صفت کمال حقتعالی نیست که از عدم آن نقص او لازم آید بلکه آنچه صفت کمال است قادر بودن بر
ایجاد است که در هر وقت که مصلحت داند ایجاد نماید و آن قدیم است و هرگز از او منفک نمیشود و گاه باشد که دوام صفت
فعلی نقص حقتعالی باشد مثل آنکه هرگاه مصلحت در ایجاد زید در این روز بوده باشد اگر پیش از این روز ایجاد کند خلاف
مصلحت است و موجب نقص است و همچنین زید را معدوم کردن هرگاه خلاف باشد و بعمل آورد نقص او خواهد بود نه کمال
او چنانچه گفتهاند که صفت ذات آنست که حقتعالی بآن صفت موصوف گردد و بضد آن موصوف نتواند بود و صفت فعل آنست
که به آن صفت و بضد آن موصوف تواند بود. و اما اول مثل علم که علم الهی بهمه چیز تعلق گرفته است و بجهل مطلقا موصوف
14 نتواند بود و همچنین قدرت جناب حقتعالی قادر بر هر ممکن است و عجز را به هیچ وجه نسبت باو نتوان داد.
دویم مثل خلق میتوان گفت که خداوند عالم هفت آسمان آفریده و زیاده از هفت آسمان چون مصلحت نبوده خلق نکرده و زید را
خلق کرد و پسر او را خلق نکرده و بزنده کردن موصوف گردیده و بمیرانیدن موصوف گردیده و یکی را غنی و دیگري را فقیر
گردانیده هیچیک از اینها موجب تغییر در ذات مقدس او و نقص او نیست زیرا که کمال ذات مقدس او قدرت کامل و علم سابق و
خیریت محض است و اختلاف در قابلیت مواد ممکناتست و هر چیزي را در خور قابلیت ماده و مصلحت نظام کل بهره از فیض
شامل خوردن است اما زیاده از آن عطا فرماید مخالف علم شامل او خواهد بود بکل مصالح و مصالح کل بلا تشبیه از بابت باران
رحمت که چون میبارد بر همه چیز نیکو میبارد اما باعتبار اختلاف مواد و قابلیات در یک زمین گل و سنبل میرویاند و در یک زمین
خار بیمقدار ظاهر میگرداند و در یک زمین اشجار و اثمار و در دیگري آبها و انهار بعمل میآورد و یک خانه را آبادان
میگرداند- و دیگري را ویران و همه از یک باران است. هر چه هست از قامت ناساز بیاندام ماست ور نه تشریف تو بر بالاي کس
کوتاه نیست و در این رساله زیاده از این بیان مناسب نیست
صفحه 17 از 214
مبحث ششم آنکه جناب مقدس الهی را نامهاي بسیار هست
چنانکه فرموده است لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها یعنی خداوند عالم را نامهاي بسیار نیکو هست پس بخوانید او را بآن نامها و
اسماء بسیار که در آیات و اخبار و ادعیه وارد شده است و احوط آنست که خدا را بغیر نامها که در آیات و اخبار وارد شده است
نخوانند و حق آنست که نامهاي خدا حرفی چندند و مخلوقند و حادثند و بعضی از سنیان قائل شدهاند که نامهاي او عین او است و
این سخن بهذیان شبیه است و در اخبار وارد شده است که هر که بر این قول قائل شود کافر است و هر که عبادت نام کند بیمعنی
کافر است و هر که عبادت نام کند و معنی هر دو با خدا شریک قرار داده و هر که عبادت نام کند ذاتی را که این نامها بر او اطلاق
میکنند خدا را بیگانگی پرستیده است.
مبحث هفتم آنکه حقتعالی با چیزي متحد نمیشود
زیرا که اتحاد اثنین محالست و او را زن و فرزند نمیباشد و در چیزي حلول نمیکند چنانکه 15 نصاري میگویند که
حضرت عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) فرزند خدا است یا خدا در او حلول کرده است یا با او متحد شده است و اینهمه
مستلزم عجز و نقص حقتعالی است و عین کفر است و آنچه بعضی از صوفیه میگویند که حقتعالی عین اشیاء است یا آنکه ماهیات
ممکنه امور اعتباریهاند و عارض ذات حق شدهاند یا آنکه خدا در عارف حلول میکند- و با او متحد میشود همه این اقوال عین کفر
و زندقه است و همچنین آنچه بعضی از غالیان شیعه گفتهاند که حقتعالی در رسول خدا و ائمه هدي حلول کرده است یا با ایشان
متحد شده است یا بصورت ایشان ظاهر شده است همه کفر است و ائمه از ایشان تبرا کردهاند و بر ایشان لعنت کردهاند و امر بقتل
بعضی از ایشان نمودند و حضرت امیر المؤمنین (ع) جمعی از ایشان را بدود هلاك کرد.
مبحث هشتم آنکه حقتعالی در قدیم بودن شریک ندارد
و هر چه غیر ذات جناب مقدس اوست حادث است و جمیع ارباب ملل بر این معنی اتفاق کردهاند و اگر چه حدوث و قدم را در
عرف حکما بر چند معنی اطلاق میکنند اما آنچه اتفاقی ارباب ملل است آنست که آنچه غیر حقتعالی است وجودش ابتدائی دارد و
ازمنه وجودش از طرف ازل متناهیست و بغیر حقتعالی وجودش ازلی نیست و این معنی اجماعی مسلمانان بلکه جمیع اهل ادیانست و
آیات و اخبار که دلالت صریح بر این معنی دارد بسیار است و فقیر در کتاب بحار الانوار قریب به دویست حدیث از کتب معتبره
خاصه و عامه در این باب ایراد نمودهام بادله عقلیه و جواب شبهه فلاسفه در احادیث معتبره وارد شده است که هر که قائل شود
بقدیمی غیر از حقتعالی کافر است.
باب سیم